دختر:می دونی فردا عمل قلب دارم؟ پسر:آره عزیزم دختر:منتظرم میمونی؟ پسر رویش را به

سمت پنجره بر میگرداند تا دختر اشکش را نبیند و گفت:منتظرت میمونم دختر:دوستت دارم بعد

از عمل،دخترداشت به هوش می آمد،به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد

پرستار:آروم باش عزیزم تو باید استراحت کنی دختر:ولی اون کجاست؟گفت که منتظرم میمونه

به همین راحتی گذاشت و رفت؟ پرستار:در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر

خالی میکرد رو به او گفت:میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟..

دختربه یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد،آخه چرا؟