از خود گذشتگی ...
دختر:می دونی فردا عمل قلب دارم؟ پسر:آره عزیزم دختر:منتظرم میمونی؟ پسر رویش را به
سمت پنجره بر میگرداند تا دختر اشکش را نبیند و گفت:منتظرت میمونم دختر:دوستت دارم بعد
از عمل،دخترداشت به هوش می آمد،به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد
پرستار:آروم باش عزیزم تو باید استراحت کنی دختر:ولی اون کجاست؟گفت که منتظرم میمونه
به همین راحتی گذاشت و رفت؟ پرستار:در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر
خالی میکرد رو به او گفت:میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟..
دختربه یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد،آخه چرا؟
+ نوشته شده در سه شنبه ۶ دی ۱۳۹۰ ساعت 15:29 توسط پرهام (علی )
|
سلامی به رنگ قرمز ، که قرمزی سلامم را می توانی از رنگ خونی که در رگهایم جاریست بفهمی ، و سلام به کسی که آسمان ، آبی بودنش را مدیون چشمان اوست ...